دوات

نوشته های یک بلاگر رویاپریش

دوات

نوشته های یک بلاگر رویاپریش

انتخابات

فردا روز سرنوشت ساز و مهمی خواهد بود . من می روم دانشگاه تا برنامه جدید درسی ام رو که قرار هست از ده روز دیگر شروع کنم بگیرم. کمی از این بابت استرس هم دارم و همیشه رفتن توی محیط جدید یا جای جدید به من استرس واقعا زیادی میده و حتی باعث ایحاد دردهایی در اعضای بدنم میشه . ولی مهم ترین اتفاق فردا قطعا انتخابات ریاست جمهوری خواهد بود . روزی است که مردم به کاندیدای مورد نظر خودشون که در این مدت راجع بهشون تحقیق کردند رای می دهند و سرنوشت خودشون رو با رای ای که می دهند رقم می زنند . به همین منظور فردا یک روز بزرگ برای من هست . هم شروع درس جدید و دوره جدید به سمت پیشرفت و هم هم انتخابات بزرگ ایران . من با وجود اینکه در ایران نیستم ولی حتما به مراکزی که برای رای گیری پیش بینی شده رفته و در آنجا رای خودم رو میدم . امیدوارم همه ما برای سرنوشت خودمون فردا بریم و رای بدیم .تا به حال به کسی که شناسنامه اش سفید بوده کسی افتخار نکرده .  امیدوارم که همیشه اتفاقات خوب بیفته.یک پست خوب می خواستم بنویسم ولی چون استرس فردا بود و دوست داشتم برای انتخابات چیزی هم نوشته باشم این رو ثبت کردم. اگر شما هم تجربه خاصی داشتین از روز برگزاری انتخابات یا شما هم مثل من فردا یک برنامه خاصی رو قراره شروع کنین حتما برای من در قسمت نظرات این مطلب بنویسین و دیده هاتون رو از انتخابات و محیطی که بودین وشرایط در اینجا قرار بدید تا بمونه :)

_آدم های بی ارزش خود فروخته ای که نه توی خارج از کشور در حد مستراحی شدن و نه اینجا هرگز نمی تونن با لجن پراکنی و باز کردن دهان مستراحشان چیزی از ارزش ربنا و استاد شجریان عزیز کم کنند. پشت هر ادمی سگی هم واق واق می کند! گرچه مقایسه این آدم باسگ جفایی است به این حیوان و از ارزش جناب سگ می کاهد! آدم کثیف بی ادب که شعور و فهمت جز دهان نجس ات نیست هرچه به مردم توهین کردی سکوت کردیم ولی این انتخابات هم تمام خواهند شد. قطعا چه جناب روحانی و چه جناب رییسی رای بیاورند تو همیشه بازنده میدان بوده ای. بهتر است تز هایت را نگهداری برای همان پای منقل ات و بهتر است روزی برای همیشه به طبیعت ملحق شوی! به رویت خندیده ایم هار شده ای! کرچه هرچی از تو بشنویم باید گوش های نجس شده مان را آب بکشیم!

فیدلاگ

فیدلاگ

کمی هم از گرمی انتخابات بیرون بیاییم امروز قصد دارم سایت دیگری رو به شما عزیزان بلاگر معرفی کنم. نام این سرویس فیدلاگ است و برای ما وبلاگ نویسان طراحی و آمده شده و قرار هست برای زنده ماندن فرهنگ وبلاگ نویسی و ارتباطات دوستانه وبلاگ ها با هم فعالیت کند.فعالیت سرویس از این قرار است که به شما این امکان را میدهد که بعد از اینکه در سایتش ثبت نام کردین و بسته خودتون رو به قیمت ناچیزی خریداری کردین لینک دوستانتون رو در سرویس اش وارد کنید و ثبت و ذخیره کنید.سپس به شما قطعه کدی را میدهد که در وبلاگتان قرار دهید. این سرویس به شما این امکان رو خواهد داد که آخرین مطلب وبلاگ دوستتان را در وبلاگ خودتان داشته باشید و به نمایش بگذارید. حتما هم نیازی نیست در یک سرویس خاصی عضو باشید چون فید لاگ با کلیه سرویس ها کار می کند و می تواند جدید ترین پست های دوستانتان را در وبلاگ شما به نمایش بگذارد. می توانید به باکسی که در وبلاگ خود قرار می دهید هم به صورت بصری استایل دهید و آن را ویرایش نمایید. به همین راحتی . فیدلاگ جدای از این به شما یک صفحه ای اختصاص خواهد داد که لینک تمامی دوستانتان به ترتیب به روز رسانی مشخص شده است. تنها مساله ای که هست این است که از دوستان شما هر شخصی که در فیدلاگ عضو شده باشد به محض ارسال پست لینکش بدون هیچ تاخیری در تمامی وبلاگ های دوستانش نمایش داده خواهد شد. اما در صورتی که دوستانتان در این سرویس عضو نباشند بعد از ارسال پست جدید و پس از گذشتن یک تاخیر 6 ساعته به بالای لیست آمده و پست جدیدشان نمایش داده خواهد شد. از این رو به دوستانتان که لینک هایشان را وارد کرده اید بگویید که برای اینکه به محض ارسال پست جدید در باکس شما به روز شوند باید در سایت فیدلاگ عضو باشند و از اسکریپت آن در وبلاگشان استفاده کرده باشند. برای اینکه بیشتر با این سرویس آشنا شوید می توانید به این صفحه مراجعه کنید.در این صفحه لیست دوستان من را مشاهده می کنید که مطالبشان به ترتیب به روز شده قرار گرفته است.

برای اطلاعات بیشتر و رود به سایت فیدلاگ کلیک کنید

خب که چه ..

یادم هست که حدوداً شش یا هفت سال پیش بود که من یک وبلاگ داشتم و مدتی هم بود که توی این امر تجربه نیز کسب کرده بودم .یعنی یک بلاگر آماتور نبودم و می نوشتم از تکنولوژی و تحلیل هایی برای خودم می کردم. هر چیزی که جالب می بود در اتفاقات روزانه ام آن را می نوشتم و از حق نگذریم زیاد هم برو و بیا داشت. ولی آن زمان اینترنت و فضای مجازی این مقدار همه گیر نشده بود. ده عدد نظر روی وبلاگ در اصل خیلی می شد. چون در آن زمان اولا پست ها پشت سر هم انجام می شد یعنی در یک روز ممکن بود شما سه تا چهار پست داشته باشید و دوستانتون هم اون رو مطالعه می کردند.همه پست ها رو حتی اگر طولانی بود. ولی کلا آمار وب نویسی خیلی پایین بود . مجاب کردن افرادی برای ورود به همین فضا هم بسیار سخت و طاقت فرسا بود .

آن زمان به هر شخصی پیشنهاد می دادی که یک وبلاگ بسازد انگار مثلا پیشنهاد بی شرمانه ای بود. می گفت که چه . می گفتی دوستان جدید پیدا می کنی و پاسخ می شنیدی که خب که چه . همه از شناخته شدن می ترسیدند. یک فوبیای اپیدمی شده در سطح جامعه از شناخته شدن وجود داشت. یعنی شناخته شدن بسیار حتی بد تلقی میشد.شخص در صورتی که افراد زیادی به وی توجه می کردند آب می شد و شاید خودکشی هم می کرد. برای همین هیچ کس هیچ دلیلی برای فعالیت در این فضا را نداشت.

اما امروز همه چی عوض شده. برای اینکه دیده بشن خودشان را به هر در و دیواری می کوبند و به هر قیمتی فقط می خوان دیده بشن . مهم نیست چگونه حتی با فوت کردن به وسیله نی درون لیوان دوغ. زمان قدیم فرد مورد نظر ایمیل به زور داشت و اگر می خواستی یک فایل را برایش بفرستی پیرت پیر می شد.روزهایی که ایمیل ها اولشان www داشت و ما چه التماسی می کردیم که به خدا به پیر و به پیغمبر ابتدای ایمیل دابلیو وجود ندارد و آن برای وب است ولی باز شما می دیدین برخی این کار رو می کردند و شما رو گیج می کردند. و امروزه حتی به اپلیکیشن های مخصوص برخی کشور ها که برای همان کشورها هم بومی شدن (مانند وی کی روسیه) هم در امان نمانده و حتی در آن اپلیکیشن هم عده ای حساب دارند و فعالیت دارند . شاید فکر کنین این پیشرفت در قرن ها اتفاق افتاد ولی خیر. باید به عرضتون برسونم که این تغییر در کل در دو سال اتفاق افتاد. برای خود من هم باورش سخت بود. من یک خدمت رفتم و باز گشتم و دیدم تکنولوژی از وبلاگ و فرار از معروفیت تبدیل شده به دوران اپ هایی مثل وی چت و تلفات برای عضویت در این شبکه ها و برقراری انواع ارتباطات. اما هر اتفاقی در این دنیای تکنولوژیکی بیفته وبلاگ و آدم های خاصش یه صفای دیگه ای دارن.توییتر یه صفای دیگه ای داره.فیس بوک یک صفای دیگری داره. دروغ نمی گم از اینکه امروز می بینم مردم برای به اشتراک گذاشتن افکارشون ترغیب شدن و اون دوران که باید به طرف التماس می کردی که یک ایمیل داشته باش جان مادرت و باز میگفت ایمیل به دردم نمی خوره خیلی خوشحالم.خیلی خوشحالم آن تابوی مسخره که اگر وبلاگ بسازی حرفی نداری توش بزنی و بعد آبرویت می رود و باید بعد خودت را خلاص کنی شکسته شده و حتی کسانی که قلمی هم ندارند یک صفحه اینستاگرام دارند و از روزانه هاشون چیزهایی رو ثبت می کنند. خیلی خوشحال شدم که شلوغ شد . شاید بگین کیفیت کار خیلی پایین اومده ولی من اصلا اینگونه فکر نمی کنم . کیفیت آرام آرام بالا می آید. من از اینکه دوستانم در این فضا فعالیت دارند بسیار خوشحالم . از اینکه در این دنیا چند سال پیش خیلی تنها بودم اصلا احساس لذت نمی کردم. ولی الان می دانم که خیلی وقت هست که دیگر تنها نیستم . و خدا رو هم بابت این اتفاق شاکرم .

شهید

به احترام شهدای سیستان و بلوچستان

شایسته ترین احترام نظامی را تقدیم می کنم


تسلیت



#موقت

آدما

بعضی از آدما نیتشون ناپاکه ولی نقششون رو خوب بازی می کنن . و تو هم می فهمی این یه نقشه و این ها کثیف تر از این حرف هان . ولی روی دقیق شون وقتی بروز می کنه که بهشون میگی بابا منم می فهمم . می فهمم که تو از من خوشت نمی آد. می فهمم که حالا به جبر پولم شرایطم یا هر چیز دیگه ای که برات سود داره هستی . و اون موقع است که درون پلیدشون می ریزه بیرون و بالا می آرنش . گاهی وقت ها آدم هایی که فکر می کردی چه قدر خوبن می بینی چه قدر کثافت از آب در میان . و این میشه که آروم آروم جامعه خالی و تهی از اعتماد ها میشه چون وقتی که یکی میگه تو دوست عزیز منی تو واقعا نمی دونی دوستش هستی یا تورو یه گوسفند دیده و بزودی گرگ درونش قراره بدرتت . پس آروم آروم خودت رو عقب می کشی . اونقدر عقب که میشه همین سردی و خاک مرده ای که توی جامعه می بینی . خودت مقایسه کن رفتار فامیل هاتو ده سال پیش با الان . متوجه می شی که چطور سرد شدن. چطور محبت هاشون دیگه ظاهریه . یا با دوستان یا هر کسی دیگه . اصلا دیگه مردم مهربونی نداریم. تهش این میشه.

نمیشه به اون آدم ها گفت اونطوری نباشید چون ذات که کثیف باشه نمی شه کاری کرد. شما به پلنگ بگین گیاه خواری خوبه . تا بخواین این جمله رو بهش بفهمونین شکمتون رو سفره کرده داره جگرتونو میل می کنه . اینها هم طینتشون اینه . نه که مادرزادی اینجوری به دنیا اومده باشن چون مقایسه شون با پلنگ خیلی بی ربطه ولی منظور اینه که خودشون می تونن طینت خودشون رو مثل یه پلنگ بسازن که دیگه نتونه گیاه بخوره و دیگه نتونن خودشون رو عوض کنن . و بیچاره اون خوب هایی که صدمه می خورن و تصمیم میگیرن اون ها هم فیلم بازی کنن مثل بقیه حیوانات جنگل

ببخشیدم اگر تلخ بود . دوست داشتید گل و بلبل می گفتم یا حقیقت رو؟